وووای مامان یه خوردنیه تو دل برووییی شدی که نگووو☺👶😘 الان یه هفته ای هست دس دسی میکنی بگو چه جوری شد،من چند وقت بود هی بهت میگفتم دس دسی دس دسی و دست میزدم ولی شما فقط دستامو میگرفتی و کاری نمیکردی تا اینکه سه شنبه هفته پیش خونه مامان بدری بودیم مامان بدری رو حساب ماه قبلت میگفت پنداااار...پندااارر...هی هی شما قبلا دستاتو محکم میکوبوندی رو پاهات و هی هی میکردی اندفعه از ذوقت یه دفعه دست زدی ووااای نمیدونی چه بامزه شده بودی با تمام وجودت دست میزدی دیگه دل همرو بردی...امشبم یه اتفاق جالب و خنده دار افتاااد که من داشتم میمردم از خنده😁گذاشته بودمت رو پاهام که بخوابی یعنی خواب خواب بودییااا ولی دلت نمیامد از کنجکاوی فراوانی که داری😉 بخوابی خلاص...